معنی هم صحبتی و گفتگو
حل جدول
مصاحبه
لغت نامه دهخدا
هم صحبتی. [هََ ص ُ ب َ] (حامص مرکب) همنشینی. هم سخن شدن. مصاحبت: دوستی خدا عوض میدهد به او هم صحبتی پیغمبران نیکوکار را. (تاریخ بیهقی).
چون به هم صحبتیش پیوستم
به کُله داریش کمر بستم.
نظامی.
هم صحبتی که میگزیند
یارش که و با که می نشیند؟
نظامی.
خارکه هم صحبتی گل کند
غالیه در دامن سنبل کند.
نظامی.
من و هم صحبتی اهل ریا؟ دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس.
حافظ.
صحبتی
صحبتی. [ص ُ ب َ] (ص نسبی) هم صحبت. همنشین:
عمریست که ما صحبتی غم شده ایم
سرمایه ٔ رشک اهل عالم شده ایم
باقر! من و غم جدا نگردیم ز هم
افیونی آشنائی هم شده ایم.
باقرکاشی (از آنندراج).
گفتگو
گفتگو. [گ ُ ت ُ] (اِمص مرکب) مکالمت. (آنندراج). مباحثه. مجادله. گفت و شنود:
نگر نرّه دیو اندرین جستجو
چه جست و چه دید اندرین گفتگو.
فردوسی.
می اندر گفتگو آمد پس از گفتار جنگ آمد
خم و خانه بچشم من همه تاریک و تنگ آمد.
فرخی.
و او کسی است که در حکم بر او غلبه نمی توان کرد و در شکست و بست با او گفتگو و برابری نمی توان نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310).
همچو آن ابلیس و ذریات او
با خدا در جنگ و اندر گفتگو.
مولوی.
گفتگو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم.
حافظ.
و رجوع به گفتگوی و گفت و گوی شود.
خوش صحبتی
خوش صحبتی. [خوَش ْ / خُش ْ ص ُ ب َ] (حامص مرکب) خوش زبانی. خوش تقریری. خوش سخنی. || خوش معاشرتی. خوش رفتاری:
گرچه باناز امامی است به همسایگیت
تو ز خوش صحبتیش باطرب و بانازی.
سوزنی.
فارسی به آلمانی
Kameradschaft [noun]
فرهنگ فارسی هوشیار
همپرسگی همگپی (گویش هراتی) همسخنی
هم صحبتی همصحبتی
مصاحبت همدمی: دیگر از من دوستی و همصحبتی نیاید.
صحبتی
(صفت) منسوب به صحبت هم صحبت همنشین: عمریست که ما هم صحبت غم شده ایم
گفتگو
مباحثه، مجادله، گفت و شنود
فرهنگ معین
(~.) [ع - فا.] (ص نسب.) همدم، هم صحبت.
فرهنگ عمید
با هم سخن گفتن،
واژه پیشنهادی
حَشر و نشر
معادل ابجد
1087